سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسا کس که با نیکویى بدو گرفتار گردیده است و بسا مغرور بدانکه گناهش پوشیده است ، و بسا کس که فریب خورد به سخن نیکویى که در باره او بر زبانها رود ، و خدا هیچ کس را نیازمود چون کسى که او را در زندگى مهلتى بود . [ و این گفتار پیش از این گذشت ، لیکن اینجا در آن زیادتى است سودمند . ] [نهج البلاغه]
هیئت الزهرا (سلام الله علیها) ؛ رهروان شهدا
 
گزارش جلسات نهجالبلاغه؛ متن جلسه سوم و صوت جلسه چهارم

سلام

متن جلسه سوم نگرش نو به نهج البلاغه:

موضوع جلسه: اتفاقات پس ار سقیفه

خطبه 5: راه‌های پرهیز از فتنه‌ها و فلسفه سکوت‏

1- راه‏‌هاى پرهیز از فتنه‏‌ها
اى مردم، امواج فتنه‏‌ها را با کشتى‏‌هاى نجات درهم بشکنید،
و از راه اختلاف و پراکندگى بپرهیزید،
و تاج‏‌هاى فخر و برترى‌جویى را بر زمین نهید.
رستگار شد آنکه با یاران به پاخاست،
یا کناره‌گیرى نمود و مردم را آسوده گذاشت.
این گونه زمام‌دارى، چون آبى بدمزه و لقمه‏‌اى گلوگیر است.
و آنکه میوه را کال و نارس بچیند مانند کشاورزى است که در زمین دیگرى بکارد.

2- فلسفه سکوت‏
در شرایطى قرار دارم که اگر سخن بگویم، مى‏‌گویند بر حکومت حریص است،
و اگر خاموش باشم، مى‏‌گویند: از مرگ مى‏‌ترسید!!
هرگز! من و ترس از مرگ؟!
پس از آن همه جنگ‏‌ها و حوادث ناگوار؟!
سوگند به خدا، انس و علاقه فرزند ابى‌طالب به مرگ در راه خدا،
از علاقه طفل به پستان مادر بیشتر است!
این که سکوت برگزیدم، از علوم و حوادث پنهانى آگاهى دارم
که اگر بازگویم مضطرب مى‏‌گردید،
چون لرزیدن ریسمان در چاه‏‌هاى عمیق!
*

خطبه 26: مظلومیّت و تنهایى على علیه السّلام‏
 پس از وفات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و بى‌وفایى یاران،
به اطراف خود نگاه کرده یاورى جز اهل بیت خود ندیدم،
«که اگر مرا یارى کنند، کشته خواهند شد».
پس به مرگ آنان رضایت ندادم.
چشم پر از خار و خاشاک
و با گلویى که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود
جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش فرو خوردم
و بر نوشیدن جام تلخ‏‌تر از گیاه حنظل، شکیبایى نمودم.
*   *

خطبه 202: شکوه‏‌ها از ستمکارى امّت‏
 (درد دل با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به هنگام دفن فاطمه علیها السّلام)
سلام بر تو اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم،
سلامى از طرف من و دخترت که هم اکنون در جوارت فرود آمده
و شتابان به شما رسیده است!

اى پیامبر خدا،
صبر و بردبارى من با از دست دادن فاطمه علیها السّلام کم شده،
و توان خویشتندارى ندارم.
امّا براى من که سختى جدایى تو را دیده
و سنگینى مصیبت تو را کشیدم، شکیبایى ممکن است.
این من بودم که با دست خود تو را در میان قبر نهادم،
و هنگام رحلت، جان گرامى تو میان سینه و گردنم پرواز کرد.
«پس همه ما از خداییم و به خدا باز مى‏‌گردیم».

پس امانتى که به من سپرده بودى برگردانده شد، و به صاحبش رسید.
از این پس اندوه من جاودانه، و شب‌هایم، شب زنده‌دارى است.
تا آن روز که خدا خانه زندگى تو را براى من برگزیند.
به‌زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّت تو
چگونه در ستمکارى بر او اجتماع کردند.
از فاطمه علیها السّلام بپرس و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر،
که هنوز روزگارى سپرى نشده و یاد تو فراموش نگشته است.

سلام من به هر دوى شما،
سلام وداع‌کننده‏‌اى که از روى خشنودى یا خسته دلى سلام نمى‏‌کند.
اگر از خدمت تو بازمى‏‌گردم از روى خستگى نیست،
و اگر در کنار قبرت مى‏‌نشینم از بدگمانى بدانچه خدا صابران را وعده داده نمى‏‌باشد.
*   *   *

دلیل سکوت: از بین رفتن اسلام واقعی
به‌واسطه شهادت فرزندان امام و خودشان علیهم السلام

نامه 62: مظلومیّت امام در خلافت‏ و شجاعت و دشمن‌شناسى امام علیه السّلام‏
 (نامه به مردم مصر، که همراه مالک اشتر در سال 38 هجرى فرستاد)

1- مظلومیّت امام در خلافت‏
پس از یاد خدا و درود!
خداوند سبحان محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را فرستاد
تا بیم‌دهنده جهانیان و گواه پیامبران پیش از خود باشد.
آنگاه که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به‌سوى خدا رفت،
مسلمانان پس از وى در کار حکومت با یکدیگر درگیر شدند.

سوگند به خدا نه در فکرم مى‏‌گذشت، و نه در خاطرم مى‏‌آمد
که عرب خلافت را پس از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از اهل بیت او بگرداند،
یا مرا پس از وى از عهده‌دارشدن حکومت باز دارند.
تنها چیزى که نگرانم کرد شتافتن مردم به‌سوى فلان شخص بود که با او بیعت کردند.
من دست باز کشیدم،
تا آنجا که دیدم گروهى از اسلام باز گشته،
مى‏‌خواهند دین محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را نابود سازند.
پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یارى نکنم،
رخنه‏‌اى در آن بینم یا شاهد نابودى آن باشم،
که مصیبت آن بر من سخت‏‌تر از رهاکردن حکومت بر شماست،
که کالاى چند روزه دنیاست و به‌زودى ایّام آن مى‏‌گذرد.
چنانکه سراب ناپدید شود،
یا چونان پاره‏‌هاى ابر که زود پراکنده مى‏‌گردد.

پس در میان آن آشوب و غوغا بپا خاستم
تا آنکه باطل از میان رفت و دین استقرار یافته، آرام شد.

2- شجاعت و دشمن‌شناسى امام علیه السّلام‏
به خدا سوگند!
اگر تنها با دشمنان روبرو شوم،
درحالى که آنان تمام روى زمین را پر کرده باشند،
نه باکى داشته و نه مى‏‌هراسم.
من به گمراهى آنان و هدایت خود که بر آن استوارم آگاهم،
و از طرف پروردگارم به یقین رسیده‏‌ام،
و همانا من براى ملاقات پروردگار مشتاق، و به پاداش او امیدوارم.
لکن از این اندوهناکم که بى‏‌خردان و تبهکاران این امّت، حکومت را به‌دست آورند،
آنگاه مال خدا را دست به دست بگردانند،
و بندگان او را به بردگى کشند.
با نیکوکاران در جنگ و با فاسقان همراه باشند.
زیرا از آنان کسى در میان شماست که شراب نوشید و حد بر او جارى شد.
و کسى که اسلام را نپذیرفت امّا به ناحق بخشش‏‌هایى به او عطا گردید.

اگر اینگونه حوادث نبود شما را برنمى‏‌انگیختم،
و سرزنش‌تان نمى‏‌کردم، و شما را به گردآورى تشویق نمى‏‌کردم،
و آنگاه که سر بازمى‏‌زدید رهاتان مى‏‌کردم.

آیا نمى‏‌بینید که مرزهاى شما را تصرّف کردند؟ و شهرها را گشودند؟
و دستاوردهاى شما را غارت کردند؟ و در میان شهرهاى شما آتش جنگ را برافروختند؟
براى جهاد با دشمنان کوچ کنید، خدا شما را رحمت کند،
در خانه‏‌هاى خود نمانید که به ستم گرفتار و به خوارى دچار خواهید شد،
و بهره زندگى شما از همه پست‏‌تر خواهد بود،
و همانا برادر جنگ، بیدارى و هوشیارى است.
هر آنکه به خواب رود دشمن او نخواهد خوابید!
*   *   *   *

خطبه 3:
 (معروف به خطبه شقشقیّه که درددل‌هاى امام علیه السّلام
از ماجراى سقیفه و غصب خلافت در این خطبه مطرح است)

کوه از ابابکر و غصب خلافت‏
آگاه باشید! به خدا سوگند!
ابابکر جامه خلافت را بر تن کرد،
درحالى که مى‏‌دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامى،
چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت مى‏‌کند.
او مى‏‌دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جارى است،
و مرغان دور پرواز اندیشه‏‌ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد.

پس من رداى خلافت رها کرده و دامن جمع نموده
از آن کناره‌گیرى کردم و در این اندیشه بودم که
آیا دست‌تنها براى گرفتن حق خود به‌پا خیزم؟
یا در این محیط خفقان‏‌زا و تاریکى که به‌وجود آوردند صبر پیشه سازم؟
که پیران را فرسوده، جوانان را پیر،
و مردان باایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه مى‏‌دارد!
پس از ارزیابى درست،
صبر و بردبارى را خردمندانه‏‌تر دیدم.
پس صبر کردم درحالى که گویا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود.
و با دیدگان خود مى‏‌نگریستم که میراث مرا به‌غارت مى‏‌برند!

+ صوت جلسه چهارم

یا علی


نوشته شده توسط مسعود مسیح تهرانی 90/8/28:: 2:10 عصر     |     () نظر
درباره

هیئت الزهرا (سلام الله علیها) ؛ رهروان شهدا


مدیر وبلاگ : مسعود مسیح تهرانی[127]
نویسندگان وبلاگ :
سیدمحمدصالح عامری (@)[19]

سیدمحمدصادق امامی (@)[73]

ناصر مطیع (@)[17]

مجتبی کریمی نیا (@)[122]


صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها